نامه به ابن مهزيار
نامه به ابن مهزيار
نويسنده:محمد محمدي اشتهاردي
منبع:داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)
منبع:داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)
بعد از وفات امام حسن عسكري (ع)، درباره جانشين آن حضرت ، شك كردم ، و نزد پدرم (ابراهيم) مال زيادي كه مربوط به امام (ع) بود، جمع شده بود، پدرم آن مال را برداشته و سوار كشتي شد، و من نيز براي بدرقه به دنبالش رفتم ، در كشتي تب سختي كرد و گفت : پسر جان مرا بر گردان كه اين بيماري ، نشانه مرگ است ، و به من گفت : نسبت به اين مال از خدا بترس (و آن را از دستبرد و رثه و ديگران حفظ كن و به صاحبش برسان)، و وصيت خود را به من كرد و پس از سه روز از دنيا رفت . من با خود گفتم : پدرم وصيت بي موردي نكرده است ، من اين اموال را به بغداد مي برم و خانهاي در آنجااجاره مي كنم ، و اين اموال را در آنجا نگه مي دارم تا امام بر حق براي من ثابت گردد، آنگاه آن اموال را به او مي سپردم ... به بغداد رفتم و اموال را در خانه اي اجاره اي ، كنار شط، جاي دادم ، پس از چند روز از آستان قدس امام زمان (ع) نامه اي براي من آمد كه نمام مشخصات آن اموال ، و حتي قسمتي از آن را كه خودم نمي دانستم ، در آن نامه نوشته شده بود، من اطمينان يافتم و همه آن اموال را به آن نامه رسان سپردم ، پس از چند روز، نامه ديگري آمد كه ما تو را به جاي پدرت نصب كرديم ، خدا را شكر و سپاسگزاري كن.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}